×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

معجزه دوست داشتن

بامن بمان وهمان که هستی باش

مهربان،آنقدرامشب شاعرم...


مهربان

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

سایه مهرتورا کم دارم

 باتو هستم ای سراپا احساس

خون تو در رگ من هم جاریست ،

جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است

نازنین زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،

ما مطهر شده ایم ، پیش رو راه رسیدن به خداست

 مهربان سبد معذرتم را بپذیر ؛

کودکی هستم شوخ

خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده خانه دل اما ،

جای بکریست هنوز ،

پر سبزینه و ریحان و غزل ،

پر تکرار گیاهان نمو ،

پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،

پر انوار خدا.

داخل خانه دل ؛

جای جمعیت هرجائی نیست

کل دارائی من تازگی دلکده است

من به دل راز رسیدن دارم ،

من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،

خوب می فهمم اگر در باران ،

چتر خود را به کسی بخشیدم؛

 توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست

خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛

حکمتی در کارست

مهربان سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛

اولش حرف زند ،

به تامل بنشیند بعدش آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛

بیستون کم دارم ،

تیشه عاقبتم را بدهید آنقدر ساده سخن میگویم ؛

که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،

دل و دلداده روی هم بیند

مهربان ساعت الآن دقیقا خواب است

کاغذ بیدار و من و پهنه روی تو در نظرم نقش نخست ،

و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش و خود او می داند ؛

که دلم آنقدر آغشته به توست ؛

که اگر از صف فردوس برین ،

طیفی اندازه صد نور میسر سازد من به آن طیف نبخشم ،

دانه ای از مویت

مهربان بازهم ،

سبد معذرتم را بپذیر

آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،

واژه ات راهی شعرم شده است لحظه ای گوش بکن ،

یک موذن مست است آنقدر خوب اذان میگوید ،

گوئی او عکس خدا را دیده خوش بحالش اما ؛

طرح زیبای خدا را گاهی ،

می توان در پس سیمای عزیزی جوئید

مهربان دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛

 مهربان آنقدر شاعرم امشب که زمین ،

در پی زمزمه ام مست شده ست

سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز گوشهایش به من آویزانند

آنقدر شاعرم امشب که دلم ،

از پس سینه برون آمده باز او نگاهش به من است

من نگاهم به قدم رنجه تو

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

روح روحانی تو حال مرا می فهمد

مهربان

 عاشقی ؛

بارش احساس به روی ذهن است

عاشقی ؛

لمس خدا با چشم است

عاشقی ؛

مظهر نو بودن دل ،

در حیات ازلیست ومن امشب از عشق ،

 بخود می پیچم بعد از امشب شاید ،

نقش اعجاز تو را طرح زنم

مهربان ،ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟

 یا مرا چوب تادب بنواز ؛

یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر

مهربان لذت صبح مجدد اینجاست ،

میروم تا با آب،

غسل آزاده شدن باب کنم دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛

کعبه ام مثل نسیم میرود باغ به باغ ،

 میرود شهر به شهر

ثروتی بیش به من داده خدا

مهربان

از سر کودکی من بگذر ،

باید آرام به سجاده تعظیم روم ،

شعرم آخر شده ،

انگار زمان وصل است

 به خدا می دهمت عاریه وار

 آری

عاشق شده بودم

این بار....

چه کسی ست که مرا میخواند؟

گلهای مهر از آن کیست؟

آه این منم آیا؟!

اینگونه واله و شیدا؟!

من که غزل غزل برای تو نوشته ام

برای سجادّه ی مستی خیزت٬

و برای زلال آرامشت.

 

باز به آسمان نگاه میکنم

لبخندت دوباره و دوباره بر من و نگاهم فرو میبارد.  

Where love is God is also

هر کجا محبت باشد، خدا هم هست


عشقم نثار کسی است

که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد.

به کسی که در گوشه خیابان به حالت احتیاج افتاده‌است،

کمی پول بیشتری می‌دهم.

 بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم

و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.

در غالب هزاران راه، هر روز،

عبادت معنویم بخشیدن عشق است

و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم

بلکه سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا،

شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم

وین دایر



زندگی رقص نجیبی ست

که از چشمه ی بودن، جاریست

رقص یک شاپرک بازیگوش

لای یک دسته گل یاس معطر در باغ

رقص ِ یک نغمه ی آرام ِ اذان

که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند

رقص کِرمی شب تاب

که شبیه تپش ِ خورشید است

زندگی شعر نجیبی ست

که در دفتر ِ اندیشه ی این گنبد ِ دَوار

پر از قافیه است

چه کسی گفت خدا شاعر نیست؟

 

زندگی در نگاه من چون گل

شاد و خندان میان دریاهاست

در کتاب خیال من، آری

زندگی داستان فرداهاست

زندگی در نگاه من چون رود

پاک و روشن همیشه دلخواه است

میرود تا بمیرد اما باز

در دلش آرزو به همراه است

زندگی در نگاه من چون باد

میوزد در میان هر کوچه

زندگی همچو نمنم باران

میچکد بر درخت آلوچه

زندگی در نگاه من چون برف

بر تن کوه و جان صحراهاست

مینویسم بروی دفتر گل

زندگی داستان فرداهاست


(این پست را بعشق دوستم، مرادم ،استادم وبرادرم حمید تزئین کردم که خبرآمدنش قشنگترین وشادترین احساسی بود که بهم دست داده)

دوستان عزیز شماهم تو مطالب وپست های من مشارکت کنید.

اگر مطلب دارید تونظرات بیارید من به پست منتقل میکنم

ازهمه شما سپاسگذارم


جمعه 28 بهمن 1390 - 2:09:06 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://goo.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 29 بهمن 1390   12:36:02 PM

چقدر خوب شد اینبار ساده حرف زدی
از آب و آینه، از شعر و جاده حرف زدی
اشاره های تو را، بی اجازه می فهمم
چه حرف های قشنگی است، تازه می فهمم
حضور گرم تو در حد پیش بینی نیست
و حرف های تو این روزها زمینی نیست
به معجزات کتاب الحکیم می مانی
و مبهمی به الف، لام، میم می مانی
برای شعر، برای سرودن آمده ای
فقط برای سپیدار بودن آمده ای

http://armila.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 28 بهمن 1390   8:53:08 PM

http://armila.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 28 بهمن 1390   8:20:50 PM


 

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 28 بهمن 1390   1:46:31 PM

سلام خیلی عالی بود. سپااااااااس

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 27 بهمن 1390   11:51:34 PM

امیر جون من متنی نمیبینم داداش